درباره وبلاگ


از این که اشعار بنده حقیر را مورد مطالعه قرار میدهیدخرسندم امیدوارم که مورد پسند اصحاب اندیشه و ارباب دل قرار گیرد.
موضوعات
آرشيو وبلاگ
نويسندگان


ماهي ها در خاك ميميرند




 نمی گویی جوابم را نجابت می کنی شاید

 بگو بی پرده حرفت را رعایت می کنی شاید

نمی خواهی تو می دانم دلم را بشکنی آری

برای من که بی چیزم عنایت می کنی شاید

غزل دیگر نمی خوانی برای درد دیرینم

نمی باری به دشت من قناعت می کنی شاید

نمی خندی به روی من نمی آیی به سوی من

کسی چیزی به تو گفته لجاجت می کنی شاید

نمی گویی نمی خندی نمی خوانی نمی خواهی

برایم این چنین داری شکایت می کنی شاید

فراموشم بکن باشد تلافی می کنم روزی

فقط این را بگویم که جنایت می کنی شاید



چهار شنبه 26 بهمن 1398برچسب:, :: 23:43 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

اي غزل امشب برايم با تن عريان برقص

دست سردم را بگير و زير اين باران برقص

بوي تو از هر چه گل بوييده ام زيباتر است

دلربايي كن برايم باز در گلدان برقص

بوسه اي از مطلع نابت برايم هديه كن

تا كني دنياي غم را بر سرش ويران برقص

جا بده خود را به اغوشم كه آرامم كني

در دل ديوانه ام  مانند يك طوفان برقص

هر چه داري واژه در افكار بي پروا بگو

شاعرانه در ميان اين همه ديوان برقص


 



پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 14:55 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

 کویر خاطرات من تشنه یک ترانه بود

 منتظر شنیدن صدای عاشقانه بود

که ناگهان حضور تو درون من جوانه زد

گفت دلم خوش آمدی آمدنت ترانه بود

  اول روز عاشقی نمی رود ز یاد من

نگاه گرم و نرم تو آخر شاعرانه بود

زندگی قشنگ من شد به فدای عشق تو

حیف ولی برای تو بازی کودکانه بود

گفتمت از دلم نرو رفتی و بی وفا شدی

خواهش و التماس من ساده و صادقانه بود

دسته گل شقایقت مانده به پیش من هنوز

پس تو چرا شکستی ام این همه گل بهانه بود؟؟؟

ولی تو را قسم به عشق نشین به قلب هر کسی

مثل کبوتری دورو اگر که آب و دانه بود

 



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:42 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

 معلم کلاس ما اول خط خدا نوشت

 اسم بقیه را ولی زیر خدا جدا نوشت

صدای حاضر حاضر همه به گوش من رسید

جز اولی که نام او از همگان سوا نوشت

این عمل معلمم سخت به من اثر گذاشت

نخواند اسم اولی پس که خدا چرا نوشت

به پا شدم زجای خود تا که بگویمش به او

نام خدا که او نوشت نبود پس خطا نوشت

ولی معلمم به من گفت که همکلاس ماست

اگر که خوب بنگرم پیش من است بجا نوشت

گفت ولی در آخرش ملتفتم به سهو خود

کشید خط به اسم ما فقط خدا خدا نوشت



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:41 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

 

 

مثل آرزوهایم عاشقانه می میرم

 

 بر سر مرام خود عاجزانه می میرم

 

شوق زندگی مرده در دلم رهایم کن

 

آتشم زدی اما بی زبانه می میرم

 

مال تو غزلهایم خاطرات شبهایم

 

مثل شعر موزونم شاعرانه می میرم

 

بی گناه و بی جرمم صادقانه می گویم

 

مثل کودکی معصوم کودکانه می میرم

 

بعد من نکن گریه بعد من نکن زاری

 

مثل آفتاب هر شب بی بهانه می میرم

 

ناله ای نمی خواهم بیتی از نگارم خوان

 

تا اجل بداند که عارفانه می میرم

 



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:40 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

 میزند بر سینه ام با خنده دنیا دست رد

ناجوانمردانه کرده راه من اینگونه سد

از که من شاکی شوم پیش که این نامه برم

گر نویسنده نویسد بخت خوش با خط بد

 



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:39 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

 تو رفتی و گفتی دعای من یارت

برو زیاد  من  خدا  نگهدارت

ولی همه پرسند زمن که ای شاعر

چرا پریشانی مثال اشعارت

تو خود بگو یارا چه گویم انها را

چگونه یکباره کنم من انکارت



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:38 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

  با آمدنت نفس گرفتم

  پرواز کنم هوس گرفتم 

من عاقبت حق رفته ام

 ازحضرت عشق پس گرفتم

 



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:38 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

  در هوای زلف تو گشته پریشان موی شب

 از فراقت ابر دلگیری  شده  ابروی  شب

ای گل شب بوی من واکن لب خندان خویش

تا کند مستانه امشب عالمی را بوی شب

می گریزم من اگر از روز روشن عیب نیست

عالمی دارد پی لیلی دویدن سوی شب

مال تو ای مدعی این روزگار رنگیت

قسمت هر کس نباشد که شود هم خوی شب

من به پای یار خود جان می دهم

سالها چون که شده همسایه ام در کوی شب

      



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:37 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

 باد خواهم شد

دمار از روزگار سکوت در خواهم آورد

نعره خواهم زد
بر سر آنان که فریاد می زنند سکوت را رعایت فرمایید
باد خواهم شد
تا ستون کاخهای مسند نشینان را
به لرزه در آورم
ویا نسیمی دلنواز خواهم شد
تا دست نوازشی سر لاله های داغدار بکشم
آب خواهم شد
آنقدر گریه خواهم کرد
تا طغیان کند بغض چندین ساله ام
با خودم خواهم برد
هر آنچه از جنس تزویر است
آب خواهم شد
تا بشویم صورت انسانها را
تا همه بدانند سفید و سیاه یکی نیست 
و یا شبنمی خواهم شد
تا آبیاری کنم نسترن های معصوم را
آتش خواهم شد
مثل ناله های سوزنده
خاکستر خواهم کرد
آرزوهای شوم انسان را
ویا گرم خواهم کرد
دستهای یخ زده طفلکی
آدامس فروش سر کوچه را
خاک خواهم شد
می دانستم آخر خاک خواهم شد.
 


چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:36 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

   با قفس حال قناری به سر جنگ نبود

 دل آدم اگر از جنس گل و سنگ نبود

 طعنه بر خار چه می شد که نمی زد آنکه

 پیش گلبرگ گلی پای دلش لنگ نبود

 به خزان کاش بهاران که نمی خندیدند

 کشتن عاطفه ها کاش که فرهنگ نبود

  آسمان بوسه به پا ی من وتو می زد اگر

  غزل و شعر و ترانه همه نیرنگ نبود

 من اگر مثل تو بی عاطفه بودم شاید

این همه اشک به چشمم به تو دلتنگ نبود



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:36 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

   

چه کسی گفت برایت من وتو ما نشویم

به چه علت نرویم عازم فردا نشویم

از نگاهت همه حرف تو را می خوانم

گر چه در وسعت چشمان تو ما جا نشویم

تو بیا مثل صداقت همه جا گم باشیم

تا ابد هم که شده رفته و پیدا نشویم

می توانیم گل مرده دل زنده کنیم

چه کسی گفته که ما مثل مسیحا نشویم

در خزان هم تو بیا فکر بهارانه کنیم

دل به دریا زده و غمخور صحرا نشویم

 



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:35 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

 بوی تو دارد غزلهای پریشانم هنوز

 مانده بر در منتظر چشمان گریانم هنوز

تو همانی که همه احساس ما را کشت و رفت

من ولی آن عاشق نشکسته پیمانم هنوز

بی تو حتی در خودم احساس غربت میکنم

چون کویر تشنه ای بی آب وبارانم هنوز

جاده های زندگی بی تو همه پیچ و خم است

و من از ره مانده ای در شهر هجرانم هنوز

من به جرم عاشقی حبس ابد شد قسمتم

پشت دیوار نگاهت کنج زندانم هنوز

گر چه می دانم نمی آیی به پیشم بعد از این

منتظر اما من آشفته می مانم هنوز



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:34 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

 سفر شد قسمتم گویا خدا حافظ خدا حافظ

زدم دل بر  دل  دریا   خدا حافظ   خدا حافظ

سرا پا شور و احساسم گل شوریده یاسم

ولی افتاده ام صحرا خدا حافظ خدا حافظ

دگر با زندگی قهرم شده با هستی ام حرفم

نمی مانم دگر اینجا خدا حافظ خدا حافظ

و بی تو من پر دردم چو خورشید شبی سردم

که خسته از همه دنیا خدا حافظ خدا حافظ

به قتل آرزوهایم دلم راضی شده دیگر

تو ای شیرین ترین رویا خدا حافظ خدا حافظ

گرفته بغض  سنگینی  گلوی بیت آخر را

نمی خواهد غزل ها را خدا حافظ خدا حافظ

 



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:33 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

 در کوچه های حسرت چشم انتظار یارم

 پاییز سرد  و زردم   محتاج   یک   بهارم

خشکیده در دل من بی تو گل شقایق

پرپر شده وجودم از بس که بی قرارم

دیشب به خواب دیدم آشفته ای خرابی

آشفته ام خرابم تاب غمت ندارم

شاید به احترامت امشب بمیرم از غم

تا باورم کنی که مجنون جان نثارم

می خواستم که ای کاش بر باد رفته بودم

از یاد رفته ام من این است آه وزارم

بر من نوشته بودی تنها خدا نگهدار

اما هنوز مانده دردت به یادگارم

از رفتنت نوشتم آتش گرفت شعرم

شد مرثیه غزلها گویا که سوگوارم

حالا گذشته ها را ای ناز من رها کن

بازا به پیشم اکنون عمری در انتظارم

 



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:30 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

  

 

تو که از عاشقی پروا نداری

چرا با ما سر سودا نداری

ربودی از دلم صبر و قرارم

ولی باور مرا گویا نداری

شدی تنهاترین رویای قلبم

ولی حیف از تو که رویا نداری

جمال دلربا و جلوه ناز

همه داری وفا تنها نداری

مگو از جور گل دیگر تو خود نیز

خبر از بلبل شیدا نداری

اگر چه من پر از جرم و گناهم

چرا پس تو دل دریا نداری

همه جور و جفایی باز اما

نمی دانم چرا همتا نداری

 



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:28 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

 از این که اشعار بنده حقیر را مورد مطالعه قرار میدهیدخرسندم

 امیدوارم که مورد پسند اصحاب اندیشه و ارباب دل قرار گیرد.



چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 23:26 ::  نويسنده : سليمي اردبيلي

صفحه قبل 1 صفحه بعد

 

کد آهنگ